افرادی بدنبال همسری هستند که بیشتر به خودشان شباهت داشته باشد، ویژگی های خود را تا حدود زیادی پذیرفته اند و احتمالا خودشان را قبول داشته و خود را ارزشمند می پندارند.
در مقابل معمولا افرادی هم هستند، کمتر خود را قبول داشته و ویژگی هایی را که دوست دارند در وجود خودشان باشد، در دیگری جستجو می کنند. برای مثال اگر فردی خجالتی و کمرو است و آرزو دارد جسور باشد، فردی را برای ازدواج انتخاب می کند که دارای این ویژگی است زیرا چنین فردی تجسم آرزو های اوست.
اغلب این آرزوها از حالت متعادل و تک بعدی بسیار گسترده تر است و در حقیقت فرد مجموعه ای از آرزوها دارد، آرزوهایی که ریشه آن در زندگی گذشته خویش است و با ازدواج می خواهد بدان برسد. وقتی ازدواج صورت می گیرد، در اغلب موارد، با گذر زمان فرد متوجه می شود، طرف مقابلش نه تنها تناسبی با آرزوهای او ندارد، بلکه همسرش نیز نقایص زیادی دارد. بسیاری از افراد بازهم حاضر نیستند، معیارهای خود را بازبینی و بررسی کنند. این گونه افراد اغلب مشکل را در طرف مقابل جستجو می کنند و فکر می کنند ضعف و مسئله از طرف مقابل است.
در ابتدا عنوان شد این افراد اغلب خود را قبول و دوست ندارند، برای همین پرداختن به انتظارات و معیارهای خویش، در ازدواج برایشان بسیار سخت است، زیرا نمی خواهند با خود واقعی شان روبرو شوند. بسیاری از این افراد، به لحاظ روانی ضعیف هستند، فکر می کنند برای رسیدن به آرزوها شاید شخص دیگری بتواند کمک کننده باشد و در گیر رابطه با نفر سوم می شوند. ریشه بسیاری از خیانت ها به همین انتظارات نادرست برمی گردد.
یکی از انتظارات یا آرزوهای غیر واقع بینانه این است که فرد فکر می کند با ازدواج تمام نیازهای عاطفی او تامین می شود و همسرش قرار است، همیشه او را حمایت کند. اما ازدواج وسیله ای است برای داشتن همراه و هم مسیر در راه زندگی. اغلب فکر می کنند اگر رابطه عاشقانه باشد، این انتظار خود به خود تامین می شود.
ازدواج با عشق ولی بدون تعقل کافی سرانجام خوبی ندارد
رابطه عشق و ازدواج مسئله ای است که ذهن اغلب افراد را در گیر می کند؛ آیا برای
ازدواج باید عاشق بود؟ عشق یعنی محو شدن در دیگری، فراموش کردن خود، نادیده گرفتن
خواسته های خود به نفع برآورده شدن خواسته های دیگری و لذت بردن از این، ازخود
گذشتگی یا بالعکس. اما آیا واقعا این مهم در واقعیت زندگی مشترک شدنی است؟ آیا می
شود تنهابه خاطر این جنس عشق یک عمر خواسته های خود را نادیده گرفت؟
لازمه ازدواج عقل است. در واقع می توان گفت روابط عاشقانه بدین شکل، در زندگی زناشویی دوام چندانی ندارد و به شکلی واقعی اتفاق نمی افتد. چون در ازدواج انتظار می رود زن و مرد حقوق برابر برای تحقق خواسته هایشان قائل باشند و گذشتن از خواسته ها به نفع دیگری در دراز مدت، سبب فرسایش و از هم پاشیدن رابطه می شود. انسان تنها در سال اول زندگی (سن یکسالگی)، عشق یکسویه را از طرف والدین تجربه می کند.
در گذر زمان و با رشدش او هم برای رسیدن به انتظارات خود می بایست انتظاراتی را برآورده کند. لذا فردی که نگاهش تنها نیازهای روانی و عاطفی خود است، خیلی زود دچار دلسردی از ازدواجش می شود، زیرا توجه می شود انتظارات زیادی از خود وی میرود و همسرش آن فردی که قرار بود همه جا، حواسش به او باشد و انتظارات و خواسته های او را در نظر بگیرد نیست.
متن کامل مقاله در وبسایت نوآورد قابل مشاهده است.
- ۹۴/۱۱/۱۹